مالک و احمد حنبل 345
سید یحیی امام زیدیه و ابوحنیفه 345
وفات مالک بن انس 346
از ولادت تا وفات امام احمد بن حنبل 347
ناصر مذهب شافعی و رساله در فضایل امام 348
تغییر مذهب دادن، از شافعی به حنفی 348
صلاحالدین ایوبی و مدارس مذهبی 349
محمدعلی مدرس 349
استادان شافعی 350
شافعی، بنیانگذار علم اصول فقه 351
تألیفات شافعی 351
شافعی و مرد عاشق 351
اشعار شافعی 352
فهرست منابع و مأخذ 355
مقدمه چاپ دوم
خدای دانا و توانا آفریدگار شنوا و بینا را سپاس میگویم که این فرصت را به من ارزانی داشت تا بر چاپ دوم کتابِ «پژوهشی دربارة امامان اهل سنّت» مقدمهای بنویسم و سرزمین دلم را با آب حقشناسی از حوصله و طاقت خوانندگان، آبیاری کنم و خود را همچنان به امواج دریای رحمت و عنایات حضرت ربوبیت بسپارم و روحم را از تنگناهای قید و بندها، به استماع پیامهای معنوی عالم فراخوانم و خود هم از تکاپو در بریدن زنجیرهای اسارت بار نفسانی، باز نمانم.
هر چند که تلاشها و کوششها در این زمینه آنچنان نباشد که ما را به هدف غایی برساند. به هر صورت برای اینکه بهتر بتوانم کتاب را حکّ و اصلاح کنم آن را به دوست فاصل و وارستهام سید عبدالرحمان حسینی سپردم و از وی خواستم که بار دیگر آن را بخواند و نکات اشتباهی و احیاناً نامفهوم را مشخص کند. این بزرگوار با صبر و حوصلة فراوان به این مهم پرداخت و تا آنجا که لازم بود و اقتضا میکرد نظراتشان را در تجدید نظر رعایت کردم و آنجا که اصطلاحات مربوط به نقل قولها بود، به علت رعایت موازین امانتداری از اجرای نظرات درست و اصلاحیشان خودداری نمودم و از این نظر از محضرشان پوزش میخواهم.
هدف نویسنده در نوشتن کتاب، شرح حال و بیوگرافی امامان چهارگانه ابوحنیفه، مالک، شافعی و ا بن حنبل نبوده است بلکه میخواستم به شیوة کتاب خلفای راشدین در قلمرو نظم و نثر فارسی، تأثیرات شگرفت و حیرتانگیز این بزرگان را در ایجاد فرهنگ پویای اسلامی، نشان دهم و قلمرو حکومت فکری و عملی آنان را در گسترة سرزمینهای اسلامی، ترسیم کنم و از حمد خدا در این مورد، توفیق الهی دست داد و اینک که کتاب، برای چاپ دوم آماده میگردد نظر خوانندگان گرامی را به نکات زیر معطوف میدارم:
1- در آغاز، بحثی دربارة نحوة زندگی و خطمشی امامان به کتاب، افزوده میشود؛ به گونهای که شرح حال و چگونگی حیات علمی و عملی هر امام، جداگانه نوشته شده است. و از این نظر خوانندگان، پیش از خواندن متن کتاب به بیوگرافی این بزرگواران آگاهی پیدا خواهند کرد.
2- در زمینه اجتهاد که از ضروریات اسلام است به مباحث فکری کاوشگران، بر م بنای دفاع از «اجتهاد باز» و «اجتهاد بسته» اشاره شده است که به پویایی نظریة اجتهاد باز میانجامد و در متن، در شرح انواع اجتهاد، دقت کافی به عمل آمده است.
3- مقصود از بکار بردن واژة «امام» به معنی اصطلاحی آن در حوزة فرهنگ تشیّع نیست و هرگز امامان اهل سنت و پیروانشان مدعی جهت فراسویی و ماورایی امامت نبودهاند. امام در اصطلاح اهل سنّت به معنی پیشوا و آگاه به مسایل فقهی و اجتهادی است.
4- از خوانندگان گرامی تقاضا دارم که نظرات، پیشنهادات، و انتقادات خود را به آدرس ناشر برای اینجانب ارسال فرمایند تا به هنگام تجدید چاپ از آنها استفاده شود.
فریدون سپری
3/4/83
امام ابوحنیفه/
ابوحنیفه نعمان بن ثابت بن زوطی بن ماه در سال 80 هجری در کوفه به دنیا آمد و در سال 150 در بغداد درگذشت. ابوحنیفه از حماد بن ابیسلیمان اشعری فقیه کوفی به مدت 18 سال فقه و حدیث را آموخت و از محضر ابراهیم نخعی، علقمه بن قیس، و شعبی هم برای آموختن فقه بهرهمند شد. امام نَوَوی در «تهذیب الاسماء و اللغات» میگوید: ابوحنیفه از امام عاصم قرائت قرآن را فراگرفت. وی چهار تن از اصحاب نبیص؛ انس بن مالک، عبدالله بن اوفی در کوفه، سهل بن سعد ساعدی در مدینه، ابوطفیل عامر بن وائله را در مکه درک نمود ولی از آنان چیزی نیاموخت. گویند عصر عبدالله بن انس الجهنی، عبدالله بن الحارث بن جزء زبیدی، جابر بن عبدالله، معقل بن یسار، عایشه بنت عجرد، سهل بن سعد، ثابت بن خلاء بن سوید، ثابت بن یزید، عبدالله بن بصره، محمود بن ربیع و عبدالله ا بن جعفر ابوامامه را نیز درک کرده است. حوزة فقهی کوفه بر خلاف حوزة مدینه به قیاس و رأی توجه میکرد و تبعیت صرف از حدیث را به فکر و رأی، مبدل کرد هر چند خود نیز در برابر حدیث صحیح و متصل السند، تسلیم میشد به هر حال دوری از مرکزیت مدینه، و آشنایی با روشهای گوناگون صاح بنظران صحابه و تابعین، این دو قلمرو حدیث و قیاس را از هم متمایز ساخت.
مخالفان به ابوحنیفه اعتراض کردند که او، رأی و اجتهاد را در استنباط حکم به کار میگیرد و عمل به حدیث را کنار گذاشته است، ابوحنیفه در پاسخ گفت: مردمان عجیبی هستند، مرا متهم میکنند که فقط به رأی حکم کردهام، در صورتی که چنین نیست، جز با توجه به سنت هیچ فتوایی ندادهام.
ابوحنیفه میگوید: برای استنباط احکام، نخست به کتاب خدایتعالی مراجعه میکنم، اگر نتوانستم از کتاب خدا و سنت پیغمبرص حکمی را استنباط کنم از گفتههای صحابه بهره گرفته، بقیه را رها مینمایم.
درایت، قوة استنباط، تیزهوشی، احاطة بر معانی و مفاهیم آیات، و پویایی در تشخیص احادیث صحیحه، ابوحنیفه را در تمامر ادوار فرهنگ فقاهت، شاخص و ممتاز گردانیده است. آبی که از سرچشمة علم امام ابوحنیفه جاری شد، شطی ایجاد کرد که به حاصلخیزی سرزمین فقه و مبانی حقوق اسلامی انجامید و همة طلیعهداران حوزة فروع این دین الهی، یکی پس از دیگری از آن سیراب شدند و بنیة درخت تنومند و شجرة طیبة صدور احکام، استحکامی درخور تقدیر پیدا کرد.
نبوغ ابوحنیفه زمانی به نهایت رسید که از استادانش پیشی گرفت و توانست نحلة مستقلی را پایهگذاری کند و حورة فقاهت را در مسیری قرار دهد که با تکیه بر کتاب و سنت، محوریت کلام خدا را در اجتهاد خویش بپذیرد و اجماع و قیاس را در خدمت کتاب و سنت به کار گیرد و تعریف جامع و مانعی برای برای اجتهاد بیابد و جوامع رو به رشد اسلامی را از تشتّت آراء و افکار نابسامان و انحرافی نجات دهد.
ابوحنیفه هیچگاه بدون تحقیق و تفحص، حدیثی را نمیپذیرفت و به اندازهای در این زمینه دقت میکرد که جای هیچ نوع شک و شبهه را باقی نمیگذاشت. میگوید: اگر حدیثی از پیغمبر به ما برسد، آن را به کار می بندیم و اگر از صحابه باشد در پذیرفتن آن مختاریم، و اگر از تابعین باشد با آن مقابله میکنیم.
امام سپس ادامه میدهد که: به خدا قسم هر که بگوید که ما قیاس را بر نصّ مقدم داشتهایم، صحت ندارد، و دربارة اینکه آیا بعد از نصّ به قیاس نیاز هست؟ اظهار میدارد که: نخست به کتاب خدا عمل میکنیم، سپس به سنت. پس از آن به نظریات صحابه که در آن متفقالقول باشند، و اگر در قضیهای اختلاف کرده باشند، در صورتی که بین دو حکم، علتی یافت شود با استفاده از قیاس، حکمی را بر حکم دیگری ترجیح میدهیم تا معنی روشن گردد.
ابوحنیفه از تابعین است زیرا عصر صحابه را درک کرده است و با تمام وجود کوشیده است که از حریم قرآن و سنت دفاع کند و اصل قیاس، استحسان و عرف را به خدمت کتاب و سنت به کار گیرد و خود و شاگردان بنامش، چندین هزار مسئلة اساسی را حل کردند و درهای ادراک و استنباط را به روی دیگران گشودند و اجتهاد را رونق بخشیدند. شاگردان ابوحنیفه از قبیل ابویوسف، حسن شیبانی، زفَر و دیگران در ترویج و اشاعة مکتب ابوحنیفه مردانه کوشیدند و جهات فکری و عملی اسلامی را، به جهانیان شناساندند. آنچه ابوحنیفه را به شهرت رسانیده است تنها اجتهاد پویا و قوة ادراک و استنباط او و شاگردانش نیست، بلکه امام ابوحنیفه با تمام مکرها و نیرنگهایی که حکومتهای اموی و عباسی دربارة او به کار بردند که شغل قضا را بپذیرد، تسلیم ارادة آنان نشد و بند و زنجیر و شلاق زندانبانان و کارگزاران زورگو را به جان خرید و از عقاید و آراء خویش سرباز نزد؛ چنانکه یزید بن عمرو بن هبیره حاکم اموی کوفه از وی خواست که شغل قضا را قبول کند و امام همچنان پذیرفتن این سمت، خودداری کرد و یزید چنان خشمگین شد که دستور داد در مدت 11 روز 110 تازیانه به او بزنند و امام با صلابت رأی و استحکام فکر، همه را تحمل کرد. عاقبت از جور حکام ستمگر اموی به مکه گریخت و حدد 6 سال در آنجا به تدریس فقه و حدیث پرداخت و با روی کار آمدن عباسیان به بغداد برگشت و این بار هم به علت نپذیرفتن منصب قضا، چندین بار به زندان رفت. میگویند: منصور عباسی برای اینکه امام ابوحنیفه را وادار کند که کار قضا را بپذیرد، او را به بغداد احضار کرد و دستگیر ساخت و منصور سوگند یاد کرد که قضاوت را به او بقبولاند و ابوحنیفه هم سوگند خورد که قبول نکند که در آن جلسه ربیع حاجب حضور داشت و به ابوحنیفه گفت: آیا متوجه هستی که در مقابل قسم منصور شما هم سوگند یاد میکنی؟! ابوحنیفه در جواب گفت: امیرالمؤمنین در پرداخت کفارة قسم از من تواناتر است. منصور بار دیگر درخواستش را تکرار کرد ابوحنیفه به او گفت: من صلاحیت قضاوت را ندارم. منصور گفت: دروغ میگویی! ابوحنیفه گفت: با نسبت دادن دروغ به من، حکم عدم صلاحیتم را برای احراز قضاوت صادر کردی، چون اگر دروغگو باشم به درد این کار نمیخورم، زیرا دروغگو نمیتواند قاضی باشد و اگر راستگو هستم امیرالمؤمنین را گفتهام که صلاحیت قضاوت را ندارم. منصور از این پاسخ سخت خشمگین شد دوباره او را به زندان فرستاد. بعد از آنکه چند بار او را زندانی و آزاد میکرد، مجدداً میخواست با تهدید، شغل قضاوت را بپذیرد. این بود که ابوحنیفه به خلیفه گفت: ای منصور از خدا بترس! کسی را به کار گمار که از خدایتعالی بترسد به خدا من در حالت آرامش قابل اعتماد نیستم پس چگونه در خشم مورد اعتماد هستم؟ روایت میکنند که ابوحنیفه همچنان در زندان بماند تا وفات یافت. در تاریخ امام یافعی آمده است که امام به امر منصور در زندان مسموم شد و درگذشت. اکثر مسلمانان هندوستان، پاکستان، بنگلادش، ترکیه، افغانستان و آسیای مرکزی و قسمتی از شرق ایران تابع مذهب حنفی میباشند.
امام مالک/
ابوعبدالله مالک بن انس بن مالک بن ابیعامر بن عمرو بن حرث بن عثمان بن جثیل بن سعد بن ذی اصبح اصبحی است. ا بن خلّکان میگوید: در سال 90، یا 93، یا 95 در مدینه به دنیا آمده و در سال 179 زندگانی را بدرود گفته است. مالک مدت 7 سال نزد عبدالرحمان بن هرمز الاعرج درس خوانده و از ربیعه بن ابیصالح فروخ هم کسب فیض نموده است.
دیگر استادان او، نافع، بندة آزاد شدة عبدالله بن عمر، محمد بن مسلم الزهری، عبدالرحمن بن ذکوان، یحیی بن سعید الانصاری، ابوحازم سلمه بن دینار، محمد بن المنکدر و عبدالله بن دینار و بنا به گفته نَوَوی گروه دیگری از تابعین میباشند. امام مالک خود از تابعین است، امام مالک در حوزة اهل مدینه، فقه و حدیث را فراگرفت و در اجتهاد خویش، سنت نبوی را مفسر قرآن میدانست و به علم الحدیث رونق خاصی بخشید و با تمام وجود در برابر احادیث، سامع بود و با استماع آنها جانش را طراوت میبخشید. میگویند: زمانی که حدیثی را نقل میکرد، وضو میگرفت و به خود عطر میزد و لباس نیکو میپوشید و سر بندش را محکم مینمود و با لحن ملایم آن را میخواند و میگفت: در حضور حدیث حضرت رسالت نباید صدا را بلند کرد. روزی به هنگام خواندن حدیثی کژدمی پایش را میگزد امام مالک درد نیش را تا پایان حدیث تحمل میکند و سپس جورابش را بیرون میآورد و کژدم را از گزیدن دوباره باز میدارد.
در این فضای معنوی امام مالک کتاب «موطّأ» را نوشت. ابوبکر بن عربی دربارة این کتاب میگوید: «الموطّأ» اصل اول است و کتاب بخاری اصل دوم.
علامة ا بن اثیر آن را به جای حدیث ا بن ماجه، ششمین صحیح از صحاح ستّه میداند. محمد بن عبدالباقی زرقانی شرحی بر آن کتاب نوشته است.
عینک آفتابی...
ما را در سایت عینک آفتابی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : donya koshtiii11875 بازدید : 182 تاريخ : شنبه 28 ارديبهشت 1392 ساعت: 20:04